لغت نامه دهخدا
ز دور چرخ تو را عمر آنقدر بادا
که بهترک سزدش عمر نوح و صد چون آن.شهریاری ( از انجمن آرا ).مصحف بهیزک است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به بهیزک شود.
بهترک. [ ب ِ ت َ رَ ] ( ص تفضیلی مصغر، ق مرکب ) ( از: بِه ْ + تر + -َک ) برحسب ترکیب بمعنی بهتر کوچک است... ( آنندراج ). تصغیر بهتر یعنی کمی بهتر. ( ناظم الاطباء ). مصغر بهتر :
نباید ازمنت دامن کشیدن
به حالم بهترک زین بازدیدن.نظامی.ریش فرهاد بهترک بودی
گرنه شیرین نمک پراکندی.سعدی.