یخ مهری

لغت نامه دهخدا

یخ مهری. [ ی َ م ِ ] ( حامص مرکب ) سردمهری. بی مهری. نامهربانی :
شب آمد برف می ریزد چو سیماب
ز یخ مهری چو آتش روی برتاب.نظامی.

فرهنگ فارسی

سرد مهری بی مهری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی