کاسه شدن

لغت نامه دهخدا

کاسه شدن. [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از کوشیدن و تلاش نمودن باشد. || گوژ شدن و خمیده گردیدن. ( برهان ) :
بر آهن اگر دوش زندشیشه عهدم
ازحلبی آن کاسه شود پهلوی سندان.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - کوژ شدن ، خمیده گشتن . ۲ - کنایه از: کوشیدن ، تلاش کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کوژ شدن خمیده گشتن . ۲ - کوشیدن تلاش کردن .

ویکی واژه

کوژ شدن، خمیده گشتن.
کنایه از: کوشیدن، تلاش کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم