پیش شدن

لغت نامه دهخدا

پیش شدن. [ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پیش رفتن. جلو رفتن. بحضور رفتن.تبکیر. تبکر ( منتهی الارب ). برابر رفتن :
بفرمود تا موبد موبدان
بشد پیش با نامور بخردان.فردوسی.این دل مسکین من اسیر هوا شد
پیش هزاران هزار گونه بلا شد.معروفی.رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم. ( تاریخ بیهقی ). اندلاق ؛ پیش شدن و بیرون آمدن از جای خود. اسنفت الناقةالابل ؛ پیش شد شتر ماده شتران را. سنفت الناقة سنفاً؛ پیش شد شتر ماده از شتران. ( منتهی الارب ). || سبقت گرفتن. جلوتر رفتن. سابق آمدن. رفتن قبل از کسی. زم ؛ پیش شدن در رفتن. ( منتهی الارب ).
- پیش شدن منصوبه ؛ برقیاس پیش شدن کار. ( آنندراج ).
- پیش کسی یا چیزی شدن ؛ استقبال او کردن.
|| پیشرفت کردن. منتج به نتیجه شدن. پیشرفت داشتن. بحصول پیوستن. این دولتی است شده ( رفته )و ممکن نیست که این کار پیش شود. ( تاریخ سیستان ). پیش نشدن ، پیشرفت نکردن ، منتج به نتیجه ای نشدن : سالار بکتغدی گفت این هر دو هیچ نیست و پیش نشود آب ما ریخته گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 221 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پیش رفتن جلو رفتن بحضور رفتن : رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم . ۲- سبقت گرفتن جلوتر رفتن : زم پیش شدن در رفتن . ۳- پیشرفت کردن پیشرفت داشتن بنتیجه رسیدن: سالار بکتغدی گفت : این هر دو هیچ نیست و پیش نشود و آب ما ریخته گردد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی