زرد کردن

لغت نامه دهخدا

زرد کردن. [ زَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تصفیر. به رنگ زرد درآوردن چیزی را. و زرد کردن رخسار و روی کنایه از نزار و رنجور ساختن چهره را بعلت اندوه یا عشق :
ز بهر نیا دل پر از درد کن
بر آشوب و رخسارگان زردکن.فردوسی.من از بی نوائی نیم روی زرد
غم بی نوایان رخم زرد کرد.سعدی.گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آویخت زر شدم.سعدی.رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تصویر برنگ زرد در آوردن چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال فنجان فال فنجان فال انبیا فال انبیا