دود مه

لغت نامه دهخدا

دودمه. [ دُ دَ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) دارای دودم و دولبه. ( ناظم الاطباء ). دودم. دارای دوتیغه و دولبه. که با دولب ببرد و بشکند. که از دو سوی برد: تیغ دودمه. تبر دودمه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دودم شود.
دودمه. [ دُ دَ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) با دوبار دم. که دوبار دم دیده یا کشیده باشد. پلو یا چلوی شب مانده که روز دوباره گرم کنند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

یا دو بار دم .

فرهنگستان زبان و ادب

{smog} [مهندسی محیط زیست و انرژی] مخلوطی از دود و مِه طبیعی که در برخی از مواقع وجود آلاینده های دیگر باعث تشدید اثرات مضر آن شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم