توشه دان

لغت نامه دهخدا

توشه دان. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) ابتر. بالة. قلع. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). مطهره. ( زمخشری ). مزود. ( دهار ). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند. || جامه دان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. خورجین، کیسه.
۲. ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ظرفی یا جایی که توشه را در آن گذارند . ۲ - خرجین کیسه .
ابتر . باله . قلع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم