توانگر کردن. [ ت ُ / ت َ گ َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) نیرومند کردن. توانا کردن : به دانش روان را توانگر کنید خرد را همان بر سر افسر کنید.فردوسی.به داد و دهش دل توانگر کنید از آزادگی بر سر افسر کنید.فردوسی. || بی نیاز کردن. غنی کردن : قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را.( بوستان ).