تعصب گری

لغت نامه دهخدا

تعصب گری. [ ت َ ع َص ْ ص ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) تعصب کردن. تعصب ورزیدن : این بود آمدن و رفتن ایشان... نه آنکه خواجه مصنف بیان کرده است و سخنان رکیک بی معنی به عشق مذهب جبر و هوا و تعصب گری آورده. ( کتاب النقض ص 327 ). و رجوع به تعصب و تعصب کردن شود.

فرهنگ فارسی

تعصب کردن تعصب ورزیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ارمنی فال ارمنی فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع