تب ساکن شدن

لغت نامه دهخدا

تب ساکن شدن. [ ت َ ک ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ساکن شدن تب ، قطع شدن تب. صاحب آنندراج آرد: تب ساکن شدن به چیزی بمعنی تب ریختن :
حرص از طینت پیران نبرد موی سفید
این تبی نیست که ساکن به تباشیر شود.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ساکن شدن تب قطع شدن تب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی