امیزه

لغت نامه دهخدا

( آمیزه ) آمیزه. [ زَ / زِ ] ( ن مف / نف ) آمیخته. مخلوط. ممزوج. کمیژه :
گرد کرده بسی سخن ریزه
نیک و بد خیره درهم آمیزه.سنائی.الاخلاس ؛ آمیزه شدن موی یعنی سیاهی با سپیدی آمیختن. ( مجمل اللغه ). || پیر و کهل. ( برهان ). || ( اِمص ) بضاع. وقاع. آمیغ. آمیغه. || ( اِ ) مزاج.
- آمیزهای دارو ؛ عَقّار ( ج ، عقاقیر ). ( مهذب الاسماء ) ( دهار ).

فرهنگ معین

( آمیزه ) (زِ ) (ص مر. ) ۱ - آمیخته ، مخلوط . ۲ - کسی که ریش جوگندمی دارد. آمیژه هم گویند.

فرهنگ عمید

( آمیزه ) ۱. آمیخته، مخلوط.
۲. (اسم ) مزاج، طبیعت.
۳. (اسم مصدر ) آمیزش، اختلاط، امتزاج.

فرهنگ فارسی

( آمیزه ) ( صفت ) ۱ - آمیخته مخلوط ممزوج . ۲ - آنکه ریش دو مویه دارد ۳ - اختلاط و امتزاج
آمیخته، مخلوط، به معنی مزاج وطبیعت، آمیزش واختلاط

فرهنگستان زبان و ادب

آمیزه
{blend} [زبان شناسی] واحد زبانی منفردی که در نتیجۀ فرایند آمیزه سازی ایجاد می شود
{cocktail} [گردشگری و جهانگردی] مخلوطی از چند نوشیدنی که غالباً قبل از غذا عرضه می شود
{compound} [شیمی، مهندسی بسپار] مخلوطی که از اختلاط یک بسپار مذاب مانند لاستیک یا پلاستیک با مواد دیگر به کمک یک مخلوط کن به دست آید
{mélange} [زمین شناسی] توده ای از سنگ با اندازه ای قابل نقشه برداری که در آن مرز بین واحدهای سنگی پیوستگی ندارد و قطعاتی از سنگ های بومی یا بیگانه با اندازه های گوناگون در آن یافت می شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم