رصن

لغت نامه دهخدا

رصن.[ رَ ص َ ] ( ع اِ ) پنجه گرگ. ( فرهنگ فارسی معین ).
رصن. [ رَ ] ( ع مص ) تمام کردن و کامل گردانیدن چیزی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تمام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تمام و کامل و استوار گردانیدن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || دشنام دادن کسی را: رصن بلسانه ؛ بزبان دشنام داد. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دشنام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ). || غالب آمدن کسی را به شناخت چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || نشان گذاردن چارپایان را به ابزار. داغ کردن دواب. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پنجه گرگ
تمام کردن و کامل گردانیدن چیزی را تمام کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی