معاقبت

لغت نامه دهخدا

معاقبت. [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] ( از ع ، اِمص ) عذاب کردن یعنی زدن و بستن کسی را. ( غیاث ). عقاب کردن. عقوبت کردن. سزای عمل بد کسی را دادن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : همگنان در استخلاص او سعی کردند و موکلان در معاقبتش ملاطفت نمودند. ( گلستان ). لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی. ( گلستان ). و رجوع به معاقبة شود. || ( در اصطلاح عروض ) آن است که سقوط دو حرف ازوزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت برنشینندو آن را در عربیت معاقبت خوانند و چون حقیقت معاقبت معلوم شد بدان که معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج تا اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد واگر نون بیفتد نشاید که یاء بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید. و چون حرفی بیفتد به معاقبت حرفی که بعد از آن باشد آن را صدر خوانند و چون حرفی بیفتد به معاقبت حرفی که پیش از آن باشد آن را عَجُز خوانند واگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. و این تصرفات به مثالی روشن نشود... و بعضی عروضیان درباب صدر و عَجُزحرف ثابت را اعتبار کنند نه حرف ساقط را و معاقب مابعد را صدر خوانند و معاقب ماقبل را عَجُز گویند و به صواب نزدیکتر است از بهر آنکه در معاقبت راحله که این اسم از آن گرفته اند معاقب آن کس باشد که بر نشیند نه آن کس که فروآید... ( المعجم ص 47 ). هرگاه دو حرف در حالتی قرار گرفته باشند که اگر یکی از آن دو اسقاط شود حرف دیگر برجای خود ثابت و برقرار ماند و تصور آنکه هر دو با یکدیگر بوده اند برود، اما اتفاق نیفتد که هر دو با یکدیگر اسقاط شوند و این عمل در صورتی واقع شود که هر دو حرف در دو سبب خفیفی که بین دو وتد مجموع واقع شوند قرار یافته باشند خواه از یک رکن و خواه از دو رکن باشند و اگر دو سبب و وتد آخر ازیک رکن باشند در آن صورت عمل معاقبت لغو است مگر مضمر از کامل و عروض سالم از منسرح و در جامعالصنایع گوید معاقبت اجتماع سببین است چنانکه یکی ساقط نگردد.( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به معاقبة شود.
معاقبة. [ م ُ ق َ ب َ ] ( ع مص ) عقاب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). عقوبت کردن. ( ترجمان القرآن ). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شکنجه کردن. ( آنندراج ). || از پی کسی درآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). از پس کسی آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به نوبت سوار شدن بر اسب. ( از اقرب الموارد ): عاقب زید عمرواً؛ زید و عمرو به نوبت سوار شدند. و گویند مطلق در نوبت استعمال شود و اختصاص به سوار شدن ندارد.( از ناظم الاطباء ). || در پی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )؛ عاقب بین شیئین ؛ یکی از آن دو چیزرا پس دیگر آورد. ( ناظم الاطباء ). || غنیمت یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). وقوله تعالی : فعاقبتم ؛ ای فغنمتم . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( در اصطلاح عروض ) نوعی از تصرفات عروض را گویند و آن معاقبت است بین یاء و نون از مفاعیلن یعنی وقتی یکی از آن دو ساقط شود دیگری بماند و ساقط شدن آن دو با هم جایز نیست. ( از منتهی الارب ). نوعی از تصرفات عروض است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معاقبت شود.

فرهنگ عمید

۱. جزای کار بد را دادن، آزار و شکنجه کردن، عقاب دادن.
۲. پس از دیگری آمدن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن . ۲ - ( مصدر ) از پی کسی در آمدن پشت سرکسی سوار شدن . ۳ - بنوبت سوار شدن . ۴ - آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفتهاند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند ... بدانک معاقبت است میان یائ و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یائ بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه فال چوب فال چوب