لغت نامه دهخدا
- مرقعدار ابلیس ؛ طایفه شیطان و خلیفه ابلیس ، و کنایه از اعمال ناشایست کردن باشد در لباس تقوی و تصوف ، و به طریق خطاب هم آید. مرقعدار امانی. ( از برهان ) :
از آن در خرقه آدم خشن خوئی که در باطن
مرقعدار ابلیسی ملمعپوش شیطانی.خاقانی.- مرقعدار امانی ؛ مرقعدار ابلیس. ( از برهان ) ( از آنندراج ). رجوع به ترکیب مرقعدارابلیس شود.
|| کسی که مرقع و ژنده و پاره ای چند جمع آورد و جامه سازد. آنکه جامه مرقع دوزد. ( ناظم الاطباء ).