عشبه

لغت نامه دهخدا

( عشبة ) عشبة. [ ع َ ش َ ب َ ] ( ع ص ) شتر ماده کلان سال. ( منتهی الارب ). ناب. شتر بزرگ سال. ( از اقرب الموارد ).عَشَمة. و رجوع به عشمة شود. || مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ). رجل قصیر. ( از اقرب الموارد ). || زن پست قامت زشت روی. ( منتهی الارب ). زن کوتاه و قصیر با زشتی روی. ( از اقرب الموارد ). || پیر پشت دوتا از پیری ، و مرد پیر فانی ، و گنده پیر. ( منتهی الارب ). پیرمرد و پیرزن فانی که از بزرگسالی خمیده پشت باشد. ( از اقرب الموارد ). || بز پیر و مسن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
عشبة.[ ع َ ب َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( از منتهی الارب ).
عشبة. [ ع َ ش ِ ب َ] ( ع ص ) مؤنث عَشِب. ( از اقرب الموارد ): أرض عشبة؛ زمین بسیارگیاه. ( منتهی الارب ). رجوع به عشب شود.
عشبة. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِ ) واحد عُشب. ( از اقرب الموارد ). یک گیاه تر.( ناظم الاطباء ). رجوع به عُشب شود. || عشبه مغربیه است که ظیان نامند. ( فهرست مخزن الادویة ). مخفف عشبةالنار لغت اندلسی است ، و آن یاسمین بری است ، و مغربی او قوی تر و یا سیمین بری سایر ولایات ضعیف الاثرند. و جهت مفاصل مزمن و صاحبان مزاج بسیار سرد، قوی تر از چوب چینی است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). گیاهی است که پیش از این با چینی میخوردند، معالجه بعضی امراض را. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نوعی «اَزْمَلَک » است که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است. و میوه اش به بزرگی یک گیلاس میرسد و قرمزرنگ است و یک تا سه دانه دارد. ریشه اش درطب عوام بعنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف میشود، بعلاوه در رفع بیماریهای جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد. عشبه طبی. عشبه مغربیه. صبرینه. صبرینه طبی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- عشبةالساع ؛ کراث است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویة ). رجوع به کراث شود.
- عشبةالنار ؛ ظیان است. ( فهرست مخزن الادویة ). رجوع به ظیان و عشبة شود.
- عشبه بیابان ؛ عشبه بری. رجوع به عشبه بری شود.
- عشبه خاردار ؛ اَزْمَلَک که نوعی گیاه است. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ازملک شود.
- عشبه طبی ؛ عشبه که نوعی گیاه است. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشبة شود.
- عشبه مغربیه ؛ عشبه که نوعی گیاه است. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشبة شود.

فرهنگ عمید

۱. = عشب
۲. گیاهی با ساقۀ ضخیم زیرزمینی، میوه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، حشیشةالمغربیه، سپارنه، سالساپرنیه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گونه ای گیاه از ملک که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم و گره دار است و میوه اش به بزرگی یک گیلاس می رسد و قرمز رنگ است و ۱ تا ۳ دانه دارد . ریشه اش در طب عوام به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون مصرف می شود به علاوه درفع بیماری های جلدی از قبیل سودا و تفلس پوست بدن مورد مصرف دارد عشبه مغربیه صبرینه صبرینه طبی عشبه طبی . یا عشبه بری . گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی گونه هایش خشبی نیز میباشند و مخصوص نواحی گرم معتدل آسیا و آمریکاست عشبه بیابانی . یا عشبه بیابانی . عشبه بری . یا عشبه چینی . گونهای عشبه که ریشه اش در طب عوام بهترین داروی تصفیه کننده خون و ضد نقرس و بهترین داوری بیماری سیفیلیس شناخته شده است . این گونه عشبه در ژاپن و چین می روید و در برخی کتب رویش آن را در کناره های خزر نیز ذکر کرده اند . یا عشبه خاردار . ازملک .
واحد عشب یک گیاه تر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مارگاریتا فال مارگاریتا