شهر شهر

لغت نامه دهخدا

شهرشهر. [ ش َ ش َ ] ( ق مرکب )همه شهرها به ترتیب. یکایک شهرها. شهربشهر. شهری پس از شهر دیگر. شهری به دنبال شهر دیگر :
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.مولوی.

فرهنگ فارسی

همه شهر ها بترتیب یکایک شهر ها شهر بهشهر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی