شب شدن

لغت نامه دهخدا

شب شدن. [ ش َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) فرارسیدن شب. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آخر شدن ایام جوانی است. ( بهار عجم ) :
شب شد دگر که تنگ غمت را ببر کشم
چون مرغ پرشکسته سری زیر پر کشم.قدری شیرازی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فرا رسیدن شب .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم