سحن

لغت نامه دهخدا

سحن. [ س َ ] ( ع مص ) مالیدن چوب را تا که نرم و تابان گردد. ( منتهی الارب )( آنندراج ). مالیدن چوب را تا که نرم گردد. ( اقرب الموارد ). || شکستن سنگ را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شکستن سنگ را. ( تاج المصادر بیهقی ).
سحن. [ س َ ] ( ع ص ) یوم سحن ؛ روز جماعت بسیار. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد به صورت ترکیب اضافی ضبط شده است و سحن مضاف الیه یوم آمده است.
سحن. [ س ِ ] ( ع اِ ) پناه جای. یقال : هو فی سحنه ؛ ای فی کنفه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پناه جای یقال هو فی سحنه ای فی کنفه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب