لغت نامه دهخدا
سابینوس.( اِخ ) ( الوس ) . شاعر و خطیب لاتینی متوفی بسال 14 ق. م. از دوستان و پیروان اوید شاعر بزرگ لاتینی بود. اشعاری متنوع از آن جمله منظومه ای درباره تِزِه سروده بود که در دست نیست.
سابینوس. ( اِخ ) ژولیوس از مردم گل ( کشور قدیم فرانسه ) که در دوره وسپازین امپراطور روم برای تجدید استقلال کشور خود قیام کرد ( 69 - 70 م. ) نژاد او به ژول سزار میرسید و بعد از تحصیل چند کامیابی تصمیم گرفت خود را قیصر اعلام کند، ولی در مقابل رومیان مغلوب و مجبور بفرار گردید، و نه سال در غاری زندگی میکرد و در این مدت همسرش اپونین حامی و پرستار او بود. سرانجام بعداز نه سال اختفا بسال 78 م. تسلیم وسپازین گردید.
سابینوس. ( اِخ ) ماسوریوس . حقوق دان رومی است که در قرن اول میلادی میزیست و کتب متعددی تألیف کرده است.
سابینوس. ( اِخ ) مارکوس کلیوس . حقوق دان رومی است که درقرن اول میلادی میزیست و بسال 69 م. مقام کنسولی روم را یافت. قانون معروفی بدست او تنظیم گردیده است.