رنج کشیدن

لغت نامه دهخدا

رنج کشیدن. [ رَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل مشقت و سختی کردن. تعب و زحمت را متحمل شدن. زحمت کشیدن. رنج بردن. مقاسات. ( دهار ). تکلف. بخشم رنج چیزی بکشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.فردوسی.این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است و رنجهای بزرگ کشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ). و خواجه اسماعیل رنجهای بسیار کشید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254 ). خوارزمشاه را رنج باید کشید. ( تاریخ بیهقی ص 355 ).
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - زحمت کشیدن مشقت کشیدن . ۲ - درد کشیدن تحمل درد کردن . ۳ - اندوه خوردن غصه خوردن .
تحمل مشقت و سختی کردن تعب و زحمت را متحمل شدن تکلف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی