دست کن

لغت نامه دهخدا

دست کن. [ دَ ک َ ] ( نف مرکب ) دست کننده. کننده دست. || ( اِ مرکب ) حنائی را گویند که بعد از رنگ دادن از دست کنند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || آب که با آن دست شسته باشند :
به ناخن طاس آبی از ته گرد
چو آب دست کن باید برآورد.شفیع اثر.

فرهنگ فارسی

دست کننده . کننده دست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم