درور

لغت نامه دهخدا

درور. [ دَ ] ( ع ص ) ناقة درور؛ ناقه بسیارشیر،و کذا نوق درور، مفرد و جمع در آن یکسان است. ( از منتهی الارب ). ناقه بسیارشیر. ( از اقرب الموارد ). || جنگی که خون می ریزد. ( از اقرب الموارد ).
درور. [دُ ] ( ع مص ) ریزان کردن آسمان باران را. ( از منتهی الارب ). جاری شدن باران از آسمان. ( از اقرب الموارد ).فرودآمدن باران. ( تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن آب.( دهار ). || روان و گرم گردیدن بازار. || نرم شدن چیزی. || بر ناخن گردیدن تیر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بر ناخن گردانیدن تیر را، لازم و متعدی است. ( ازمنتهی الارب ). || امتلاء و پر شدن رگها از خون. || روشنی دادن چراغ. ( از اقرب الموارد ). روشن شدن چراغ. ( آنندراج ). || روان شدن عرق و شیر و غیره. ( غیاث ) ( آنندراج ). || درور منی ؛ احتلام. سستی کمر. سرعت انزال. خروج منی بلااراده. گوشتاسب. گوشاسب. دَرّ. و رجوع به در شود.
درور. [ دُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ دارّ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به دار شود.

فرهنگ فارسی

جمع دار درر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال سنجش فال سنجش فال انبیا فال انبیا فال انگلیسی فال انگلیسی