خوارداشت

لغت نامه دهخدا

خوارداشت. [ خوا / خا ] ( مص مرکب ) استخفاف. استحقار. توهین. تذلیل. تحقیر. تخفیف. اهانت. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلیست گویا کو را زبان نبینی.خاقانی.- امثال :
زدن بنده خوارداشت خواجه باشد.

فرهنگ فارسی

استخفاف استحقار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد