خلاص شدن

لغت نامه دهخدا

خلاص شدن. [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی پیدا کردن. رستگاری پیدا کردن. نجات یافتن. رهایی یافتن. رستن. رهیدن. جستن از. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
سعدی درین کمند بدیوانگی فتاد
گر دیگرش خلاص شود زیرکی شود.سعدی.

فرهنگ فارسی

رهایی پیدا کردن رستگاری پیدا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال سنجش فال سنجش فال احساس فال احساس فال ورق فال ورق