خام شدن

لغت نامه دهخدا

خام شدن. [ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) اغفال شدن. فریب خوردن. چون : «خام فلانی شدم » و «در این مطلب خام شدم ». مطاوعه خام کردن. || خام شدن معده. وخم گشتن آن. وخامت پیدا کردن آن. وخیم گردیدن آن. || خام شدن کار؛ وخیم شدن آن. رو به وخامت نهادن آن :
در طلبت کار من خام شد از دست هجر
چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم.خاقانی.و گر دیگ معده نجوشد طعام
تن نازنین را شود کار خام.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

اغفال شدن فریب خوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال اوراکل فال اوراکل فال انبیا فال انبیا استخاره کن استخاره کن