حزان

لغت نامه دهخدا

حزان. [ ح ِ / ح ُزْ زا ] ( ع اِ ) ج ِ حزین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
حزان. [ ح ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حزین.
حزان. [ ح ُزْ زا ] ( ع اِ ) اصطلاح موسیقی است. رجوع به آهنگ شود. || ج ِ حزین.
حزان. [ ح َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب است. از اعلام است. ( منتهی الارب ).
حزان. [ ] ( ع مص ) اندوهگین شدن. ( زوزنی ).

فرهنگ عمید

گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه.

فرهنگ فارسی

جمع حزین
اندوهگین شدن

دانشنامه عمومی

حزان ( به عربی: حزان ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی معره النعمان واقع شده است. حزان ۳۶۸ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال قهوه فال قهوه فال درخت فال درخت