جوزان

لغت نامه دهخدا

جوزان. ( ع اِ ) ج ِ جائز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جائز شود.
جوزان. ( اِخ ) دهی از دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان. این ده کوهستانی و معتدل است. 574 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن میوه جات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
جوزان. ( اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد دارای 125 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
جوزان. ( اِخ ) نهری بود که از بلاد مداین خارج شده. بعضی از یهود در زمان اسیری در کنار آن سکونت میداشتند. بعضی بر آنند که همان قزل اوزن معروف میباشد که در دریای قزبین جاری است. ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ فارسی

نهری بود که از بلاد مداین خارج شده بعضی از یهود در زمان اسیری در کنار آن سکونت میداشتند .

دانشنامه عمومی

جوزان (میناب). جوزان، روستایی در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۴۲۲ نفر ( ۱۱۹ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم