ته دل

لغت نامه دهخدا

ته دل. [ ت َه ْ دِ/ ت َ هَِ دِ ] ( اِ مرکب ) درون دل. ( ناظم الاطباء ).
- از ته دل ؛ از صمیم قلب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : تبعیت کردم به سید خود... از روی اعتقاد و از ته دل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ).
در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم
صائب شدند از ته دل مهربان هم.صائب.، تهدل. [ ت َ هََ دْ دُ ] ( ع مص ) فروهشته شدن. ( زوزنی ). فروهشته شدن پوست خصیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || سست گردیدن لب. || فروافتادن شاخهای درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تهدیل شود.

فرهنگ فارسی

درون دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال ورق فال ورق