تنقص. [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) نقص کردن کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). عیب کردن و بد گفتن ، یقال : هو یتنقص فلاناً؛ ای یقع فیه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اندک اندک گرفتن از چیزی. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
نقص کردن کسی را . عیب کردن و بد گفتن . یا اندک اندک گرفتن از چیزی .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَنقُصُ: کم می کند ریشه کلمه: نقص (۱۰ بار) کم کردن و کم شدن. . دانستهایم آنچه راکه زمین از آنها کم میکند . و از عمرش چیزی کم نمیشود مگر در کتابی است اولی متعدی و دومی لازم بکاررفته است .