تبغیض

لغت نامه دهخدا

تبغیض. [ ت َ ] ( ع مص ) ضد تحبیب. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). دشمن گردانیدن. ( زوزنی ). دشمن داشتن. ( دهار ). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد
لیک بر اهل هوا تحریض شد.مولوی.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دشمن گردانیدن کسی را با دیگری . ۲ - (اِمص . ) ایجاد دشمنی ، ج . تبغیضات .

فرهنگ عمید

کسی را با کس دیگر دشمن ساختن.

ویکی واژه

(اِم
دشمن گردانیدن کسی را با دیگ
ایجاد دشمنی ؛
تبغیضات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم