لغت نامه دهخدا
درم بستد از بلخ بامی به رنج
سپرد ونهادیم یکسر به گنج.فردوسی.ز چیزی که از بلخ بامی ببرد
بیاورد یکسر به کهرم سپرد.فردوسی.مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار
از در نوشاد رفتی یا ز باغ نوبهار.فرخی.بزرگی است و در بلخ بامی سر است
مرا نیز در تخمه هم گوهر است.اسدی.