باقیا

لغت نامه دهخدا

باقیا. ( اِخ ) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است. از اوست :
شام فراق بی تو ز بس خون گریستم
یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت.( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204 ).
باقیا. ( اِخ ) شاه باقیا. از عرفای نائین. فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است. ( تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32 ). از عرفای نائین است. در علم موسیقی مهارت داشته ، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت. از اوست :
زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من
میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند.
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن
برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن.
رفتند به منزلگه مقصود عزیزان
باقی است که وامانده در این مرحله تنها.( از تذکره ٔنصرآبادی ص 306 و 307 ).

فرهنگ فارسی

از عرفای نائین است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال چوب فال چوب فال ارمنی فال ارمنی فال آرزو فال آرزو