گوشت دار

لغت نامه دهخدا

گوشت دار. ( نف مرکب ) دارای گوشت. || سمین و فربه و تناور. ( ناظم الاطباء ). بسیارگوشت. پرگوشت. گوشتالود. گوشتالو.
- میوه ( کدو، بادنجان ) گوشت دار ؛ که قسمت مأکول میان پوست و هسته آن نیک پر باشد.

فرهنگ عمید

دارای گوشت، پرگوشت، فربه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارای گوشت . ۲ - فربهچاق گوشتالو . یا میوه کدو بادنجان گوشت دار . آنچه قسمت ماکول میان پوست و هست. آن کاملا پر باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال ای چینگ فال ای چینگ فال پی ام سی فال پی ام سی