لغت نامه دهخدا
گنج آباد. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 25هزارگزی جنوب باختری سراسکند و 8هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه آن 420 تن است.آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. دو محل نزدیک هم به نام گنج آباد بالا ( علیا )و گنج آباد پائین ( سفلی ) معروف است. سکنه گنج آباد بالا 240 تن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گنج آباد. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد که در 21هزارگزی شمال مهاباد و 8هزارگزی خاور راه شوسه مهاباد به ارومیه واقع شده است. هوای آن معتدل و مالاریایی و سکنه آن 140 تن است. آب آن از رودخانه مهاباد و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، چغندر و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گنج آباد. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه که در6هزارگزی ارومیه و 500گزی خاور راه شوسه ارومیه به شاهپور واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه آن 120 تن است. آب آن از قنات و چشمه شهرحاجی تأمین می شود. محصول آن غلات ، توتون ، چغندر و کشمش است.شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است وراه آن شوسه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گنج آباد. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز که در 9هزارگزی باختر مرکز بخش و دوهزارگزی راه شوسه تبریز به گاوگان واقع شده است. جلگه ای و معتدل است و مرکب از مزارع خالی از سکنه. اهالی ده های اطراف آن زراعت می کنند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گنج آباد. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میداود ( سرگچ ) بخش جانگی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و 5هزارگزی خاوری راه اتومبیل رو هفت گل به رامهرمز واقع شده است. سکنه آن 20 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).