فراهت

لغت نامه دهخدا

فراهت. [ ف َ هََ ] ( ع اِمص ) شأن. شوکت. شکوه مندی. زیبایی. ( برهان ). مأخوذ از فراهة عربی به معنی انبساط و شادمانی و شاد گردیدن. در فارسی «فره » و «فر» بدین معنی است. ( از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به فراهة شود.
فراهة. [ ف َ هََ ] ( ع مص ) زیرک گردیدن. ( از منتهی الارب ). سخت زیرک شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). حاذق و ماهر گردیدن. ( از اقرب الموارد ). زیرکی و استادی و نیک رفتاری. ( آنندراج ). || نیک رو شدن ستور یعنی تیزرونده شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سخت زیرک شدن ستور. ( مصادر زوزنی ). || به نشاط آمدن و سبک شدن. || صبیح گشتن. ( از اقرب الموارد ).
فراهة. [ ف َ هََ ] ( اِخ ) جایی است به سیستان و از آن جا است ابونصر فراهی. ( از تاج العروس ). دهی است به سجستان. ( منتهی الارب ). و رجوع به فراه شود.

فرهنگ معین

(فَ هَ ) [ ع . فراهة ] (اِمص . ) شادمانی ، انبساط ، نشاط .

فرهنگ عمید

۱. زیرکی.
۲. راهواری (مَرکب ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) شادمان گردیدن شاد شدن ۲ - ( اسم ) شادمانی انبساط نشاط .

فرهنگ اسم ها

اسم: فراهت (دختر) (عربی) (تلفظ: farahat) (فارسی: فراهت) (انگلیسی: farahat)
معنی: شأن، شوکت، شکوهمندی و زیبایی

ویکی واژه

شادمانی، انبساط، نشاط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی