گزند دیدن

لغت نامه دهخدا

گزند دیدن. [ گ َ زَ دی دَ ] ( مص مرکب ) آسیب دیدن. رنج دیدن. صدمه دیدن :
چنان دان تو ای شهریار بلند
که از بد نبیند کسی جز گزند.فردوسی.بدل گفت تا زو نبینم گزند
از این کشورش دور باید فکند.اسدی.هم از زهر من کس گزندی نبیند
هم از زخم کس هم بلایی نبینم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آسیب دیدن صدمه دیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ارمنی فال ارمنی فال امروز فال امروز فال جذب فال جذب