کهنه کردن

لغت نامه دهخدا

کهنه کردن. [ک ُ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ارثاث. تعتیق. اِخلاق.اِبلاء. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرسوده ساختن : انتضاء؛ کهنه کردن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

ارثاث . تعتیق . اخلاق . ابلائ . فرسوده ساختن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم