کلیددان. [ ک ِ ] ( اِ مرکب ) کلیدان. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). که به کلید بگشایند. مغلاق. غَلَق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کِلیدان شود : و آن کس که بر در تو نگردد کلیددار در تخته بند بسته شود چون کلیددان.عبید زاکانی ( دیوان چ اقبال ص 34 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) کلیدان : ( هر روز یک دینار کسب میکرد و شب بدرویشان دادی و در کلیدان بیوه زنان انداختی ) .