پیه کردن

لغت نامه دهخدا

پیه کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بالیدن و شحم و لحم بهم رسانیدن :
گفتی مرا به رشته جان آتش افکنم
چون شمع میکند دل من زین نشاط پیه.جامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بالیدن و گوشت و پیه بهم رسانیدن شحم و لحم بهم رسانیدن : گفتی مرا برشت. جان آتش افکنم چون شمع می کند دل من زین نشاط پیه  ( جامی )

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ابجد فال ابجد فال جذب فال جذب فال ماهجونگ فال ماهجونگ