پیر جوی

لغت نامه دهخدا

پیرجوی. ( نف مرکب ) جوینده پیر.

فرهنگ فارسی

جوینده پیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال شمع فال شمع فال فرشتگان فال فرشتگان فال مارگاریتا فال مارگاریتا