ور ایستادن

لغت نامه دهخدا

ورایستادن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) برخاستن. به پای شدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
دانی ز چه سرنزیده افتو
یارم نه ورایستاده از خو.( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

برخاستن بپای شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم