هست و بود کردن

لغت نامه دهخدا

هست و بود کردن. [ هََ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اکتفا بر چیزی موجود کردن ، مثلاً کرباسی به خیاط دهند تا جامه قطع کند، اوگوید: کرباس کم است. گویند: هست وبود کن ؛ یعنی هر قدر که هست همان جامه تیار کن. ( آنندراج ) :
یک بوسه دار بیش نباشد لبان یار
باید برای قوت دل هست وبود کرد.طالب لاری ( از آنندراج ).رجوع به «هست » و «هست وبود» شود.

فرهنگ فارسی

اکتفا بر چیز موجود کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت