لغت نامه دهخدا قائم کردن. [ءِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نصب کردن. بپا داشتن. افراشته کردن. ثابت و پایدار و برقرار نمودن. || پنهان کردن. ( ناظم الاطباء ). غائم کردن. قایم کردن.