فریاد شنیدن

لغت نامه دهخدا

فریادشنیدن. [ ف َرْ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص مرکب ) فریادرسی. بفریاد رسیدن. بفریاد کسی گوش دادن :
فریاد کنم ز جان ناشاد
فریاد که نشنوی تو فریاد.امیرخسرو.پرسی از حال دلم چون نشنوی فریاد من
حال دل چون پرسی از من هر زمان چون نشنوی.خاقانی.

فرهنگ فارسی

فریاد رسی . به فریاد رسیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم