لغت نامه دهخدا
غیاث آباد. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند که در 5هزارگزی باختر گرمسار و 4هزارگزی ایستگاه گرمسارقرار دارد. جلگه و معتدل است. سکنه آن 79 تن است که به زبانهای فارسی و ترکی الیکائی سخن میگویند. آب آن از حبله رود است. محصول آن غلات ، پنبه ، بنشن و لبنیات است. شغل اهالی زراعت ، گله داری ، قالیچه ، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. تپه ای به نام غول دارد که در قدیم آبادی بوده است. ساکنان آن از ایل الیکائی و اصانلو هستند. برخی از آنان در تابستان به ییلاق دماوند میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
غیاث آباد. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام سوخته بخش ورامین شهرستان تهران که در 12هزارگزی شمال خاوری ورامین و یک هزارگزی راه شوسه ورامین به شریف آباد قرار دارد. جلگه و معتدل است. سکنه آن 154 تن است که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی کاری و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق جلیل آباد ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
غیاث آباد. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک که در 11هزارگزی جنوب باختری فرمهین و 6هزارگزی راه مالرو عمومی قرار دارد. جلگه و سردسیر است. سکنه آن 927 تن است که فارسی زبانند. آب آن از قنات است. محصول آن غلات ، بنشن ، میوه و لبنیات است. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است. راه مالرو دارد و از آهنگران اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
غیاث آباد. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد که در 19هزارگزی جنوب خاوری هشجین و 41هزارگزی شوسه هروآباد به میانه قرار دارد.کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 55 تن است که ترک زبانند. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).