غمزه بازی

لغت نامه دهخدا

غمزه بازی. [ غ َ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) غمزه کردن. رجوع به غمزه و غمزه کردن شود :
میکرد بوقت غمزه بازی
بر تازی و ترک ترکتازی.نظامی.

فرهنگ عمید

غمزه کردن، اشاره کردن با چشم و ابرو از روی نازوکرشمه: می کرد به وقت غمزه بازی / بر تازی و ترک ترک تازی (نظامی: لغت نامه: غمزه بازی ).

فرهنگ فارسی

غمزه کردن اشاره به چشم و ابرو کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم