صیقل خوردن

لغت نامه دهخدا

صیقل خوردن. [ ص َ / ص ِ ق َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) جلا یافتن. زدوده شدن. روشن شدن :
صیقل رخ تو تا ز می ناب میخورد
آیینه پیچ و تاب چوگرداب میخورد.مفید بلخی ( از آنندراج ).گر نخورد دیده اهل نظر
صیقل حیرت ز تماشا چه حظ.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جلا یافتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال عشق فال عشق فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت