صدر کاتب

لغت نامه دهخدا

صدر کاتب. [ ص َ رِ ت ِ ] ( اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان مغلوبش ساخته بود که بهیچ کار اختیار نداشت. او راست :
هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی
کشتی دگران را و مرا یاد نکردی.( از مجالس النفائس ص 44 و 217 ).

فرهنگ فارسی

وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال سنجش فال سنجش