سیم زدن

لغت نامه دهخدا

سیم زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سکه زدن. سکه نقره زدن : و به روزگار خلافت امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق رضی اﷲ عنه به بخارا سیم زدنداز نقره خالص ، پیش به بخارا سیم نبود. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 7 ). نخستین کسی که سیم زد به بخارا پادشاهی بود نام او کانابخارخدات. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 42 ). او را خبر دادند که به ولایتهای دیگر سیم زده اند. ( تاریخ بخارا ص 42 ). رجوع به سکه و سکه زدن شود.

فرهنگ فارسی

سکه زدن سکه نقره زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت