سراسیمه شدن

لغت نامه دهخدا

( سرآسیمه شدن ) سرآسیمه شدن. [ س َ م َ / م ِش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مضطرب و پریشان شدن :
کسی کو ز فرمان یزدان بتافت
سرآسیمه شد خویشتن را نیافت.فردوسی.خروش آمد و بانگ زخم تبر
سرآسیمه شد گیو پرخاشخر.فردوسی.رجوع به سراسیمه شود.

فرهنگ فارسی

( سر آسیمه شدن ) مضطرب و پریشان شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم